گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - اصلاح دین
فصل یازدهم
.VII- هنر اسپانیا


معماری اسپانیایی، با سبک پابر جای گوتیک، روحیه قرون وسطایی آن را بخوبی نشان میدهد. مردم از سکه های مراودی اکراهی نداشتند، زیرا این سکه ها کمک میکردند که پادشاهان و بزرگان، برای ادای دین یا اجرای سیاست مذهبی خود، کلیساهای جامع عظیم، مجسمه ها، و نقاشیهای پرتزیین و با ابهت و گزاف برای قدیسان محبوب خود و یا حضرت مریم،که این چنین پرشور مورد پرستش بود، بسازند. کلیسای جامع بارسلون میان سالهای 1298 تا 1448 آهسته آهسته بالا آمد: درمیان شلوغی کوچه ها و خیابانهای کوچک، ستونهای بلند، دروازده نامشخص، و گنبد باشکوهش سینه به آسمان میساید، و ایوانهای آن، با فواره های متعدد، هنوز هم آدمی را از تلاش و گرمای روز به خود پناه میدهند. والانس، تولدو، بورگوس، لریذا، تاراگونا، ساراگوسا، و لئون معابد پیشین خود را وسعت دادند و یا تعمیر و تزیین کردند; و در همان حال، در شهرهایی چون اوئسکا و پامپلونا عمارات جدیدی پی افکنده شدند ایوان کلیسای پامپلونا از مرمر سفید ساخته شده و با ظرافت تمام حجاری شده است و پهلو به پهلوی حیاطهای قصر الحمرا میزند. در سال 1401 مجمع عمومی کلیسای جامع سویل بر آن شد که کلیسای جامعی بنا نهد که “چندان عظیم و زیبا باشد که چون آیندگان بدان بنگرند، ما را در



<242.jpg>
کلیسای جامع (نمازخانه اصلی)، سویل


<243.jpg>
کلیسای جامع، سویل


ساختن آن دیوانه پندارند.” معماران مسجدی را که میبایست کلیسا در جای آن بنا شود ویران ساختند، لیکن به پیها، کف بندی، و مناره خیر الدای باشکوه آن دست نزدند; در سراسر قرن پانزدهم سنگ روی سنگ بالا رفت، تا عاقبت به صورت وسیعترین بنای گوتیک جهان درآمد; عظمت این کلیسا چندان است که به قول تئوفیل گوتیه: “کلیسای نوتردام دو پاری میتواند، با قامت برافراشته، در صحن آن قدم بزند” درهر صورت، کلیسای نوتردام دو پاری کامل است، در حالی که کلیسای جامع سویل وسیع است. 67 مجسمه ساز و 38 نقاش، ازموریلیو تا گویا، برای تزیین این غار غول پیکر خدایان زحمت کشیدند.
حوالی سال 1410، گیلر موبوفی، یک از معماران اسپانیایی، به مجمع عمومی کلیسای جامع خرونا پیشنهاد کرد که ستونها و قوسهایی را که اندرون کلیسا را به شبستان و راهه های جانبی آن تقسیم میکنند بردارد و، با زدن تنها یک اطاق قوسی به عرض 2 و 22 متر، دیوارها را در زیر سقف قرار دهد. این کار انجام گرفت واینک کلیسای جامع خرونا دارای بزرگترین طاق قوسی گوتیک دنیای مسیحیت است. این کار برای فن مهندسی پیروزی، و برای هنر شکست بود. در قرن پانزدهم عبادتگاه های دیگری نیز، که البته این اندازه حیرتانگیز نبودند، در پرپینیان، منرسه، آستورگا، و والیاذولیذ ساخته شدند. سگوویا در سال 1472 با بنای یک کلیسای جامع دژنما بر جلال و عظمت خود افزود; سیگوئنثا صومعه مشهور خود را در 1507 به اتمام رسانید.
سالامانکا در 1513 ساختن کلیسای جدیدی را آغاز کرد. تقریبا در تمام شهرهای معتبر اسپانیا، به استثنای مادرید، کلیساهای جامعی ساخته شدند که عظمت و ابهت نمای خارجی آنها شکوه فوق العادهای داشتند; و اندرونهای تاریکشان، که نور خورشید را به خود راه نمیدادند، ارواح وحشتزده را به خداپرستی و پارسایی میکشانید; مع هذا، رنگهای روشن و درخشان نقاشیهای اسپانیایی، حجاریهای الوان، و برق و تلالو جواهرات و طلا و نقره بدانهادرخشش و روشنی میدادند. اینها منازل روح اسپانیایی هستند که، با همه تندپروازیهای غرور، وحشتزده سرتسلیم فرود آورده است.
با وجود این، شاهان، نجبا، و شهرها برای ساختن کاخها وبناهای پرخرج پول کافی داشتند، پذروال کروئل، فردیناند و ایزابل، و شارل پنجم بنای القصر را در سویل، که به وسیله یک معمار مور در سال 1181 طرح افکنده شده بود. از نوساختند; تجدید بنای القصر، که بکرات انجام گرفت، توسط مورهای غرناطه صورت پذیرفت; و از این رو، این کاخ را میتوان نیمچه خواهر قصر الحمرا دانست. دون پذرو انریکوئث نیز در سویل، به همین شیوه ساراسنی، برای دوکهای آلکالا بنای مجللی به نام قصر پیلاطس بنیاد نهاد (1500 به بعد) که تصور میشد قرینه کاخی باشد، که پیلاطس بر فراز رواق آن مسیح رابه دژخیمان سپرد تا به صلیب کشند. در تالار عام والانس، سالن طلاکاری شدهای

جهت جلسات کورتس محلی بنیاد نهاده شده بود (1500) که در شکوه زیبایی با تالار بزرگ کاخ دادگستری ونیز رقابت میکرد.
مجسمه سازی هنوز خادم معماری و دین بود; و کلیساهای اسپانیا پر از مجسمه های مرمری، فلزی سنگی، و چوبی مریم عذرا بودند; تورع و پرهیزگاری، در اینجا، به صورت چهره های متعصب مذهبی، با قیافه هایی ریاضت کشیده و زاهدانه، تجسم یافته بود، که این چهره ها در زیر ورقه های رنگ و تاریکی و اندوه شبستان کلیساها شدت و مهابت بیشتری مییافتند. جدارهای تزیینی پشت محراب شباکهای کندهکاری و نقاشی شده آن سوی سر در محراب مایه فخر و مباهات هنر اسپانیایی بود. توانگران. از خوف مرگ، به هنگام مردن، مبالغ هنگفتی برای گردآوری و نگهداری کارگران هنرمند و چیره دست به ارث میگذاشتند. طراحان، کندهکاران، “دورادورها” کارگرانی که سطوح و بدنه های مجسمه یا ضریح را مطلا یا مرصع میساختند و “استوفادورها” آنان که مهارتشان در رنگامیزی ردا و لباس و تزیینات مجسمه ها بود و “انکارنادورها” هنرمندانی که در رنگ زدن بدن مجسمه ها، به رنگ گوشت و پوست واقعی، تخصص داشتند از این زمره بودند. اینها بنوبت یا همه با هم بر روی بقعهای کار میکردند. در پشت محراب مرکزی کلیسای جامع سویل، جدار تزیینیی قرار دارد که دارای چهل و پنج خانه است و افسانه ها و داستانهای محبوب آیین مسیحیت را، در قالب مجسمه هایی رنگین و یا زرین به سبک گوتیک، مجسم میسازد. (1483-1519); و در نمازخانه سنت جیمز در کلیسای جامع تولد و داستان زندگی محترمترین قدیس اسپانیایی در چوب سیاه کاج، به همین سبک، کنده کاری و تذهیب و زراندود شده است.
مجسمه شاهزادگان و نخست کشیشان را نیز میساختند، اما تنها بر سنگ گورشان که معمولا در کلیساها و دیرها قرار میگرفت، زیرا بزرگان و امرا این اماکن را مدخل بهشت تصور میکردند. از این روی، دونامنسیا انریکوئث، دوشس آلبوکرک، را در گوری از سنگ گذاشتند که به ظرافت تمام تراشیده شده بود و اکنون در موزه انجمن اسپانیایی، در نیویورک قرار دارد; و پابلو اورتیث برای کلیسای جامع تولدو تابوت سنگی مجلل و منقوشی برای دون آلوارود لونا و همسرش ساخت. در دیر کارتوزی میرافلورس، در نزدیکی بورگوس، خیل دسیلوئه، به سبک ایتالیایی، مقبره باشکوهی برای پدر و مادر و برادران ملکه طرح افکند. ایزابل چنان از این قبور شاهانه خوشش آمد که هنگامی که غلام بچه محبوبش، خوان دپاذیلیا (که چندان جسور و بیپروا بود که ملکه او را میلوکو “احمق من” مینامید)، در نبرد غرناطه تیر به سرش خورد و جان به جان آفرین تسلیم کرد، دسیلوئه را دوباره مامور ساخت تا برای وی قبری چون قبور شاهان بتراشد، تا جسدش را در آن جای دهند; و خیل برای بار دیگر موفق شد اثری بیافریند که با بهترین تراشکاریهای ایتالیایی آن زمان برابری کند.
هنر هیچ کشوری چون هنر اسپانیایی مشخص و ممتاز نیست; در عین حال، هنر هیچ کشوری چون اسپانیا پذیرای نفوذ هنر خارجی نبوده است. نخست از نفوذ هنر مورها، که از دیر زمانی پیش در آن شبه جزیره رواج داشته ولی ریشه هایش از هنر ایران و بین النهرین آب میخورده است، سخن باید گفت; تحت تاثیر مورها بود که ظرافت سبک و میل شدید به تزیین و ریزه کاری وارد شیوه هنر ایبریایی شد، چنانکه در هنر هیچ یک از کشورهای مسیحی نظیر ندارد. در هنرهای کوچک ظریف، که تزیین و نقش و نگار مقام معتبری داشت، اسپانیا از استادان ساراسنی تقلید کرد، و هیچ گاه از

حد تقلید پا فراتر ننهاد. کوزه گری به تمام و کمال در دست مدجنون بود که تنها رقیب آنها، در ساخت ظروف لعابدار، چینیها بودند، و کاشیهای رنگینشان، بخصوص کاشیهای آبی، به سقفها، دیوارها، کفها، حوضها، و محرابهای بناهای اسپانیای مسیحی جلال و شکوه داده بودند. نفوذ سبک و استادی هنر مورها منسوجات اسپانیها نظیر مخمل و ابریشم توری را نیز در زمره زیباترین بافته های عالم مسیحیت قرار داد. این نفوذ در زمینه های زیادی خود را بروز میداد: در چرمسازی اسپانیا، در سبک آرابسک شباکهای فلزی، در ظرف نان عشای ربانی، در کندهکاریهای چوبی جدارهای تزیینی پشت محراب، در نیمکتهای جایگاه همسرایان، و همچنین در طاقهای قوسی. تاثیرات بعدی از ناحیه نقاشی بیزانش و سپس نقاشی فرانسه، بورگونی، هلند، و آلمان در هنر اسپانیا رخنه کرد. نقاشی و مجسمه سازی اسپانیایی واقع گرایی حیرتانگیز خود را از هلندیها و آلمانیها گرفت مریم عذاری تابلوهای اسپانیایی لاغر و به گونهای بارز، بدان حد که بتواند مادر مسیح مصلوب باشد، پیر تصویر شده است درست برخلاف گفته میکلانژ که معتقد بود دوشیزگی مانع زوال جوانی است. در قرن شانزدهم، تمام این نفوذها و تاثیرات، در برابر پیروزی سبک ایتالیایی در تمام اروپا، ناچیز و محو شدند.
نقاشی اسپانیایی نیز از این تحول پیروی کرد، اما تکامل آن کند، بود; و این شاید بدان علت بود که هنرمندان مورد، در این زمینه، دیگر یاری و راهگشایی نکردند. فرسکوهای کاتالونیایی، که در قرون دوازدهم و سیزدهم بر روی گچ کشیده شدند، از نظر طرح از نقاشیهای پیش از تاریخ غاز آلتامیرا پست ترند: با وجود این، در قرن چهاردهم، بازار نقاشی اسپانیا سخت گرم بود; هزاران نقاش به ترسیم نقاشیهای عظیم دیواری و محجرهای محراب بزرگ پرداختند; برخی از این آثار، که در حدود سال 1345 ترسیم شدهاند، بیش از حد استحقاق باقی ماندهاند. در سال 1428 یان وان آیک از اسپانیا دیدن کرد و با خود مکتب فلاندری را بدانجا برد. سه سال بعد، شاه آراگون لویس دالمو را برای مطالعه به بروز فرستاد; لویس چون بازگشت، تابلو “مریم عذاری مشاوران” را، که سراپا سبک فلاندری دارد، ترسیم کرد. از آن پس نقاشان اسپانیایی، با آنکه هنوز رنگ بی روغن را ترجیح میدادند، آهسته آهسته رنگهایشان را با روغن میآمیختند.
دوره پیشقدمان نقاشی در اسپانیا با بارتولومه برمخو (فت' 1498) به اوج خود رسید. وی خیلی زود، یعنی در 1447، با ترسیم پرده “سانتودومینگو” که بر دیوار تالار موزه پرادو آویخته است، برای خود کسب نام و شهرت کرد. تابلو “قدیسه انگراسیا”، که موزه گاردنر بستن آن را خرید، و تابلو “قدیس میکائیل”، که جزو کلکسیون لیدی لادلو است، تقریبا با آثار رافائل که یک نسل بعد ظهور کرد برابری میکنند. اما بهتر از این دو، و شاید بهتر از همه آثار برمخو، تابلو “پیتا” (1490) در کلیسای جامع بارسلون است که در آن هیرونوموس با کله طاس و عینک، و مریم با چهره تیره به رنگ پوست زنان اسپانیایی، در حالی که فرزند بیحال و لاغر و مردنی خود را در آغوش دارد، ترسیم شدهاند. پشت سر آنها، برج و باروی بیتالمقدس به دل آسمان فرو افتاده تابلو فرو رفته و در سمت راست تابلو تک چهره ستمگرانهای از کانن دسپلا، با موی شانه نکرده و ریش نتراشیده، نقاشی شده است که شبیه یک دزد دریایی توبه کار اما محکوم است و حکایت از “تصور زشت و درد انگیزی برمحو از بشریت” دارد. در اینجا لطافت و زیبایی سبک ایتالیایی به نیرو و شدت سبک اسپانیایی بدل میشود و واقع گرایی پیروزی خود را در هنر اسپانیایی جشن میگیرد.

نفوذ سبک فلاندری به وسیله فرناندو گالکوس ادامه یافت، و این سبک در تابلو “شهسواری از فرقه کالاتراوا” حیرتانگیز میگوئال سیتیوم، یک نقاش فلاندری که در خدمت ملکه ایزابل بود، پدید آمد. این یکی از زیباترین تک چهره های گالری ملی در واشینگتن است. اما پس از آن، دگر باره، نفوذ سبک ایتالیایی، بر اثر بازگشت پذرو بروگته بعد از تجربهاندوزیهای طولانی در ایتالیا، قوت گرفت. وی در ایتالیا با پیرو دلا فرانچسکاو ملوتتسودا فورلی کارکرد و تحت تاثیر شیوه اومبریایی آنها قرار گرفت. هنگامی که فدریکو، دوک اوربینو، برای تزیین و نقاشی قصر خود پی نقاش میگشت، یوستوس وان گان و “پیترو اسپانیایی” را انتخاب کرد. پس از مرگ دوک (1482)، پذرو شیوه هنر اومبریایی را با خود به اسپانیا آورد و محجرهای معروف محراب کلیساهای تولدو و آویلا را نقاشی کرد. تابلوهایی که در لوور، بررا، پرادو، و کلیولند بدو منسوبند شهرت فعلی او را به عنوان “ولاسکوئز شهریاران کاتولیک” تایید نمیکنند، اما کارهای او، از لحاظ طراحی و ترکیب بندی، بر تمام آثاری که پیش از وی در اسپانیا به وجود آمدهاند رجحان دارند.
بتدریج انگیزه های خارجی با نبوغ بومی درآمیخت و راه را برای آثار کاملتر آلونسو کوئلیو و ال گرکو در عهد فیلیپ دوم، و پیروزیهای درخشان ولاسکوئز، ثورباران، و موریلیو در قرن هفدهم، که عصر طلایی اسپانیاست، آماده ساختند. نبوغ موهبتی فردی است از نیرو و اراده، اما در عین حال میراثی اجتماعی است از نظم و مهارت که در طی زمان به وجود میآید و به هنگام رشد و ترقی جذب میشود. نبوغ، هم زاده و هم ساخته میشود.